بر زمستان تغزل تو بهار آوردی
تاجی از گل به سر بوته خار آوردی
تو همان آیه نورانی و پر مهری که
سیزده سوره خورشید به بار آوردی
تو همانی که طوفان بلا کشتی را
در دل حادثه بردی، به کنار آوردی
سیب سرخی که غزل از نفست میریزد
به پریشانی پاییز بهار آوردی
آب بر خشکی لبهای کویری یعنی
حرمت و ارج بر این ایل و تبار آوردی
میکشد با تو علی معنی خوشبختی را
عشق با خود به همه کوه و دیار آوردی
آمدی از قدمت چشمهی دل دریا شد
شادی و عاطفه به منزل یار آوردی
میشود سینه من سنگ مزارت بانو
تو خود این سنگ مرا پای مزار آوردی
از تو بانوی من ای مادر من ممنونم
که مرا هم ز محبان به شمار آوردی
زینب دولتخواهی
انتهای پیام